اگر امروز 10 نفر مرا زده بودند ، یا مثلا به جنگ رفته بودم ، اینقدر خسته و کوفته نبودم .
دنیای بی عدالت همین است .
دنیای بی عدالت ،
شهر و کشور بی عدالت .
به جبر جغرافیایی اعتقاد خاصی نداشته ام ولی حالا دارم .
نه . نمی شود که بگویی " من " ، باید بگویی " من و کشورم " . این کشور به تو وصل است . چه بخواهی چه نخواهی .
آنقدر از رفت و آمدهای بی نتیجه خسته شده ام و آنقدر از کوچک شدن و خرد شدن شخصیتم عصبانی و ناراحتم ، که اگر همین الان بگویند چمدانت را ببند و سوار اولین هواپیما بشو و برو ؛ چمدانم را هم حتی نمی بندم .
تمام انرژی و انگیزه ام گرفته شده و دلم فقط آرامش می خواهد . همه اینها از نگاهم می بارد .
دعا کنید ( یا آرزو کنید ، نمی دانم به هر منبع غیبی که به آن معتقدید ) که کمی عدالت و درستکاری وارد جامعه ما بشود . آن وقت ، مشکل من هم حل خواهد شد .
-----------------------------------
بدی این وبلاگ تازه ام این است که نمی شود کاری کرد که مطالبش را کپی نکنند . حالا مطلب خاصی هم ندارم ، به درد کسی هم نمی خورد ؛ اما اینکه می توانی تمام مشخصات کسی که کپی اش کرده را ببینی ولی نفهمی که کجا پیست کرده ، خیلی زور دارد . حداقل کاش آن هم نبود و اصلا نمی فهمیدی که کسی هست که مطالبت را کپی می کند .
اشکالی ندارد که کپی اش کرده باشی ، مهم نیست ؛ فقط بیا و بگو کجا گذاشتی .
خواهش می کنم "آرکاشا" ها را بیخیال شو . من هیچ وقت بلد نبوده ام شعر بگویم ،
بگذار لااقل اینها برایم بماند . اینها ، این آرکاشا ، برای من مهم است . هر چقدر هم که بیخود باشد، برای من مهم است . بگذار بماند .
بگذار لااقل نوشته هایم برایم بماند .
دیگر " از دست دادن " برای من کافی است ؛
من فوبیای "از دست دادن" دارم .
این را بدان ؛
و بگذار لااقل نوشته هایم بماند .
متشکرم .
-----------------------------------------------------
مرا ببخش پدربزرگ .
من تو را از یاد برده بودم .
یادم نیامد که " ساری گلین " چیست و یادم نیامد که چطور این آهنگ را می خواندی .
اشک ریختم که شاید فراموشی ام جبران شود ؛
اما نشد .
من تو را و ساری گلین را از یاد برده بودم .
تو را بین هزاران خواننده گم کرده بودم و ساری گلین را بین هزاران آهنگ ...
روزی هم مرا از یاد خواهند برد .
ساری گلین - حسین علیزاده