فریاد برآید ز دل هر که بخواند
- بعضی ها انگار آفریده شدن تا آدم رو اذیت کنن. به هر نحوی ، آسیب روحی بهت بزنن و ککشون هم نگزه. متاسفانه دور و بر من اینجور آدمها کم نیستن. رو به افزایشن.
- دبیرستان که بودم، از یکی از معلمهامون خوشم نمیومد. اصلا. البته بعدها می تونم بگم دوستان خوبی شدیم.
یه بار یه چیزی سر کلاس گفت ، نگاهم به کتابی بود که داشتم سرکلاس می خوندم ( اون وقت ها نمی دونم چرا خیلی از نظر کتابخونی بهتر بودم. الان ... اصلا اوضاع خوب نیست.اون موقع انگیزه و انرژی بیشتری داشتم.نصف کتابهایی که خوندم مربوط به دوره دبیرستانمه. یادمه حتی سال کنکور هم خیلی کتاب خوندم.در این حد مشتاق بودم. الان ... همین که حوصله کنم و بخوابم خودش خیلیه.)
نگاهش کردم. حرف خوبی نزده بود.
یهو ساکت شد و گفت : " زینب خانوم ، نگاه مثل تیره " .
گفتم : " منظوری نداشتم ، ببخشید. نگاه آدم ناخودآگاهه" . گفت : " ناخودآگاهت رو طوری درست کن که به کسی که حقش نیست اینطوری نگاه نکنی. نگاه آدما همیشه توی ذهن می مونه.تاثیرش از حرف خیلی بیشتره".
نمی دونم ناخودآگاهم رو درست کردم یا نه ، نگاهم درست شده یا نه ، اصلا نمی دونم چطوری نگاه می کنم. دوستی می گفت از نگاهت قشنگ مشخصه که چه احساسی داری . کاش برای خودم هم مشخص بود.
- قبلا گفته بودم که می خوام چیزی بنویسم درباره این که چی شد که سراغ موسیقی نرفتم با وجود علاقه عشق مانندی که بهش دارم و روز به روز هم این علاقه بیشتر میشه، اما اصلا حس و حالش رو ندارم که بنویسم. چون اگه بنویسم، باید از اول شروع کنم. از اون موقعی که بچه بودم.
خواهم نوشت.
- خیلی وقتها ، وقتی اشتباه می کنیم، قبل اینکه اشتباهمون رو درست کنیم، یه اشتباه دیگه می کنیم، اشتباهی که به نظرمون جبران اشتباه اولیه ...
چند ماه پیش، سرم به شدت درد می کرد. رسیدم خونه و دیدم کسی نیست. اصلا چشمام نمی دید، صرف شباهت قرصها ، قرصی رو اشتباهی خوردم . بعد اینکه خوردمش، دیدم که اشتباه کردم.اون قدر سرم درد می کرد که رفتم و مسکن رو پیدا کردم و درست چند دقیقه بعد از قرص اولی این یکی رو هم خوردم. ازین مسکن های تلفیقی قوی بود که چند جور ماده داخلشه.ازین کپسولهای خوش رنگ.
رفتم روی مبل دراز کشیدم، یه کم احساس بی حسی ... کم کم سرم شروع کرد به گیج رفتن.
اونقدر بی حال شده بودم که نمی تونستم بلند شم و در رو باز کنم.
فشارم خیلی پایین بود، خدا رو شکر مادرم اومد و به دادم رسید وگرنه معلوم نبود چی میشد.
قرصی که اول خورده بودم،اشتباه اول بود و قرص بعدی ، اشتباهی که به نظر درست میومد.
- راه می رفتم و از رو به رو ،
انگار زنی می آمد
که شبیه آینده من بود .
- ۹۳/۱۲/۲۹